غزل ۳۹ مولانا
۱ آه که آن صَدرِ سَرا، مینَدَهَد بار مرا مینکُند مَحْرمِ جان، مَحْرمِ اسرار مرا ۲ نَغْزی و خوبیّ و فَرَش، آتشِ تیزِ نَظَرش پُرسشِ همچون شِکَّرَش، کرد گرفتار مرا ۳ گفت مرا مِهرِ تو کو؟ رَنگِ تو کو؟ فَرِّ تو کو؟ رَنگ کجا مانَد و بو، ساعتِ دیدار مرا؟ ۴ غَرقۀ جویِ کَرَمَم، […]